زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
شاعر : عاطفه سادات موسوی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : غزل
انـگـار بـایـد غـصـه تـا آخـر بـمـاند چـشـمان زینب تا هـمیـشه تـر بمـاند
یادت میآید که به من گفتی: عزیزم اصلاً نـبـایـد خـانه بـیمـادر بـمـاند؟
میمیرم از این غُـصه بابایم چگونه تنهـا بـدون تو در این سنـگـر بمـاند
بس بود سیلی تا که تو از پـا بیـفـتی دیگر غـلاف و دود و میخِ دَر بماند
وقتی نمیمانی! مگیر از ما رُخت را تا صـورتت در خاطـرم بهـتر بماند
تو میروی و بغض سنگینی که باید یک عمر در این خانه با دختر بماند
میترسم از ظهری که میگویی قرار است جسم حـسینت بین خون بیسر بماند
دلـواپـسـم، آه از غـروبـی که بـبـیـنم بر خاک، بیانگشت و انگشتر بماند
این شعر دیگر طاقـت غـم را ندارد انـدوهِ دسـتِ آتـش و مـعـجـر بمـانـد
|